...
"وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ"
حکایت آن مرد را برایشان بگو که آیات خویش را به او عطا کرده بودیم و آن علم را پس گرفتیم پس شیطان در پىاش افتاد و در زمره گمراهان درآمد.
اگر خواسته بودیم به سبب آن علم که به او داده بودیم رفعتش مىبخشیدیم، ولى او در زمین بماند و از پى هواى خویش رفت. مثَل او چون مثَل آن سگ است که اگر به او حمله کنى زبان از دهان بیرون آرد و اگر رهایش کنى بازهم زبان از دهان بیرون آرد. مثَل آنان که آیات ما را دروغ انگاشتند نیز چنین است. قصه را بگوى، شاید به اندیشه فرو روند.
بحث روایی (المیزان)
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود در ذیل آیه میگوید: پدرم از حسین بن خالد از ابی الحسن امام رضا (ع) برایم نقل کرد که فرمود: بلعم باعورا دارای اسم اعظم بود با اسم اعظم دعا میکرد و خداوند دعایش را اجابت میکرد، سر آخر به سوی فرعون میل کرد و از نزدیکان او شد. چنین بود تا روزی که فرعون برای دستگیری موسی و یارانش در طلب ایشان بود. از بلعم خواست: از خدا بخواه موسی و اصحابش را به دام ما بیندازد، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا امر او را اجابت کند اما الاغش از رفتن امتناع کرد، بلعم شروع به زدن آن حیوان کرد خداوند قفل از زبان الاغ برداشت و به زبان آمد و گفت: وای بر تو برای چه مرا میزنی! آیا میخواهی با تو بیایم تا تو بر پیامبر خدا و مردم با ایمان نفرین کنی! بلعم این را که شنید آن قدر حیوان را زد تا مرد، و همان جا اسم اعظم از زبانش برداشته شد، و قرآن دربارهاش فرموده:" فَانسَلَخَ مِنها فَأَتبَعَهُ الشَّیطانُ فَکانَ مِنَ الغاوِینَ، وَ لَو شِئنا لَرَفَعناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخلَدَ إِلَی الأَرضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلبِ إِن تَحمِل عَلَیهِ یَلهَث أَو تَترُکهُ یَلهَث" این است مثلی است که خداوند زده است.
...
پیام ها
-پایبندى به آیات الهى، سبب تقرّب به خداوند و مقامات والاست. "لَرَفَعْناهُ بِها"
- خواست خداوند، بر پایهى عملکرد خودماست. «وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ» آرى، رسیدن به مقام قرب، مشروط به پرهیز از دنیاگرایى و هوس است.
-مردم غافل، به چهار پایان مىمانند، ولى دانشمند دنیاپرست، مثل سگ حریص است. "کَمَثَلِ الْکَلْبِ"
- دانشمند بىعمل، منفور است. کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ ...
- اسیر دنیا، هرگز آرامش ندارد. «إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ» انسان حریص هر چه داشته باشد، باز هم دندان طمعش بزرگ است، زیرا دنیاپرستى و حرص، نهایت ندارد.
-علماى دین اگر دنیاگرا شدند، در صدد تکذیب آیات الهى و گرایش به کفر قرار مىگیرند. "أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ ... کَذَّبُوا بِآیاتِنا"
-سرنوشت علما و دانشمندان فریب خورده، باید مایه عبرت و اندیشهى مردم باشد. (در آیهى 175 آمد: «وَ اتْلُ»، در 176 مىخوانیم: "فَاقْصُصِ"
-داستاننویسى و داستانسرایى باید در مسیر رشد فکرى انسان باشد، نه تخدیر و سرگرمى. قصّهگویى جهتدار، کار انبیاست. "فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ"